-
هدیه آسمانی
جمعه 9 اسفندماه سال 1392 15:21
وقتی دوستی که خیلی عزیز نیست هدیه ای میده که خیلی ارزشمنده به خاطر ارزش هدیه، ازش خوب مراقبت می کنید و براتون ارزشمنده ... وقتی عزیزی هدیه ای میده که به خودی خود ارزش نداره، به خاطر هدیه دهنده از هدیه تون خوب مراقبت می کنید و براتون ارشمند میشه حالا تصورشو بکنید عزیزترین، ارزشمندترین رو هدیه کنه ... اون وقته که ارزشش...
-
گنجشک من
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 00:23
تو اتاق نشسته بودم که صدای تقی اومد، یه چیزی خورد به شیشه، تو حیاط رو نگاه کردم، یک گنجشک رو زمین افتاده بود، چند تا گربه دورو برش بودند، بال گنجشک زخمی بود، هی می پرید و به شیشه می خورد ولی نمی تونست پرواز کنه، گربه ها هم اذیتش می کردند. رفتم تو حیاط، گنجشک رو آروم برداشتم، آوردم تو خونه، بالش رو باند پیچی کردم، بهش...
-
قشم
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 21:49
قشم مدیران مدرسه معلم تصمیم گرفتند برای تفریح به قشم برن، ما هم که بدمون نمیومد با پدر مادرامون یه مسافرتی بریم گفتیم ما هم میایم، آخه معمولا مسافرت با اولیا ارزون تر در میاد. قرارمون شد صبح زود چهارشنبه 20 بهمن فرودگاه مهرآباد. علی آقا و ملیحه خانوم اونقدر وسواس دیر نرسیدن داشتند که می خواستند از شب بریم فرودگاه...
-
بابلسر
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 14:53
از خاصیت های ازدواج اینه که وبلاگ به جای ماهی یه بار هر سه ماه آپدیت میشه. البته بی انصافی نکنم همین الانشم به اصرار راحله دارم آپ می کنم 3 تا سفر رفتیم که از قدیمی ترش شروع می کنیم ... به دعوت محمد (رجب) و عمه جون تصمیم گرفتیم بریم بابلسرویلای عمه جون ... نصف شب بعد از دیدن نیمه اول بازی بارسا به اصرار من راه افتادیم...
-
مشهد
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 17:32
مشهد إنا لله و إنا إلیه راجعون ای کاش همیشه سفرها برای تفریح بود و خوشی. خبر فوت شوهر خاله ام (محمد آقای رضایی) برام غیر منتظره و دردناک بود (لطفا فاتحه ای براشون بفرستید). شنبه ۲۵تیر 90 بود که این خبر ناراحت کننده رو شنیدیم، یکشنبه تشییع جنازه بود، می خواستم هر جور شده بریم، ولی ماشین رو به راه نبود، بلیط هم نه...
-
رامسر - ۸ تیر ۹۰
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 11:47
Normal 0 false false false EN-ZW X-NONE AR-SA رامسر آقا مرتضی شون* (شوهر دختر خاله راحله) نزدیک رامسر ویلا گرفته بود ما رو هم دعوت کردند. چهارشنبه (8تیر) بعد از ساعت حدودای 3 عصر بود که با راحله و محمدمهدی (برادر راحله) از تهران راه افتادیم تو راه صحبت این شد که از کدوم جاده بریم. محمد مهدی می گفت درسته که جاده رشت...
-
آلاشت - دریاچه شورمست
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 13:04
Normal 0 false false false EN-ZW X-NONE AR-SA بر این شدیم سفرنامه و سفرک نامه هامونو بنویسیم تا هم خاطراتی باشه و هم اگه کسی خواست به اینجا ها بره بتونه اطلاعات لازم رو کسب کنه. پنجشنبه 5 خرداد 90 آلاشت آلاشت تو جاده فیروزکوهه، از تهران که حرکت کنید فیروزکوه و ورسک و پل سفید را که رد کردید (200 کیلومتر) البته توصیه می...
-
بخش نظرات
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 04:28
الان بعد از ۷ ماه فهمیدم بخش نظرات این وبلاگ نیاز به تائید داره!!!! با خودم می گفتم چرا هیچ نظری اینجا نیستُنگو ۵ تا نظر همون هفته اول اومده و من ندیدمُ خلاصه شرمنده.. البته چون دو تا نظرش همون نظر مزخرفی بود که من بدم میاد پاکشون کردم ... می دونید که چیو می گم ؟ ؛وبلاگ قشنگی داری به منم سر بزن؛ یا ؛عجب با حال می...
-
زندگی جدید من
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 14:37
و اینک بهار .... بزرگترین تحول زندگی بشر بعد از مرگ ازدواجه حالا که مرگ دست خداستُ بزرگترین انتخاب ازدواجه اینجانب مهدی در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۸۹ مصادف با ۱۴ رمضان ۱۴۳۱ مصادف یا ۲۵ آگوست ۲۰۱۰ زیباترین انتخاب زندگیمو کردم و وارد نیمه دوم زندگی شدم که زندگی با همسر عزیزم راحله است نیمه نه به معنای دو قسمت بودن که هنوز بخشی...